اطلاعیه:
با سلام
دوستان و بازدیدکنندگان گرامی با عرض پوزش
میخک طلایی زین پس فعالیت خود را در فیسبوک ادامه خواهد داد
www.facebook.com/OLDPATOGH
منتظر شما هستیم
با سلام
دوستان و بازدیدکنندگان گرامی با عرض پوزش
میخک طلایی زین پس فعالیت خود را در فیسبوک ادامه خواهد داد
www.facebook.com/OLDPATOGH
منتظر شما هستیم
![]()
درباره میراث «حمید سمندریان»
اگر شاگردانی را كه مستقیما در كلاس های سمندریان شركت جسته یا در نمایش هایش بازی كرده اند، كنار بگذاریم، آنگاه شاگردان دیگرش چنین دسته بندی میشوند:
1- كسانی كه پیش از سمندریان تئاتر را شروع كرده بودند و با این حال سمندریان را استاد خویش میدانستند، زیرا سمندریان با اجرای نمایش هایش چشم اندازی صحیح از تئاتر را برایشان ترسیم كرده بود.
از این طیف شاگردان، اندكی زنده و بیشترشان سال هاست كه درگذشته اند.
2- كسانی كه تنها با دیدن نمایش هایش از او تئاتر آموخته بودند: كسانی كه بعدها هنگام خواندن نمایشنامه هایی چون «دایره گچی قفقازی»، «ازدواج آقای میسی سی پی»، «ملاقات بانوی سالخورده»، «مرده های بی كفن و دفن» یا «بازی استریندبرگ» در ذهن خود صحنه ها را فقط با میزانسن سمندریان مجسم خواهند كرد.
همان كسانی كه هنگام خواندن «گالیله» افسوس خواهند خورد برای تصویر سیاه صحنه.
3- كسانی كه سمندریان بعد از دیدن نمایش شان، در پشت صحنه با لبخندی یا اندرزی راهگشا به آنها دلگرمیداده بود.
4- كسانی كه از طریق ترجمه های او از دورنمات، ویلیامز و وایس به تئاتر علاقه مند شده بودند: ترجمه هایی دقیق با زبانی درخور صحنه كه هنوز هم ملاك هایی هستند برای ترجمان صحنه یی.
5- كسانی كه نه او و نه نمایش هایش را ندیده اند، اما در هر گوشه و كناری از ایران به تئاتر مشغولند و در دل مفتخرند به شاگردی دورادور استاد.
این ادعای شاگردی نه از روی ریا و سابقه تراشی بلكه برآمده از عمق میراث سمندریان است كه خواه ناخواه همه را ناگزیر از آموختن تئاتر و ایمان به آن كرده است. بسیارند كسانی كه از او آموخته اند، بی آنكه خود بدانند.
6- كسانی كه هنوز نیامده اند، اما در آینده، در نخستین روز تمرین تئاتر، خود را شاگرد مستقیم او خواهند یافت. آنها از شور و هیجانی مایه خواهند گرفت كه سمندریان در روزگار عسرت به كالبد تئاتر دمیده است.
«پدر تئاتر» بودن همین است: فرزندان شناخته و ناشناخته را پروردن، آموختن آموزه ها تا آخرین دم، حفظ منشی پاك و ممتاز، و به ارث گذاشتن الگویی برای زیستن در تئاتر.
«سمندریان» مانند نمایشنامه نویس محبوبش «دورنمات» به فراست میدانست كه امروزه در غیاب تراژدی، باید كمدی وحشت را نشان داد كه هردم بیشتر و بیشتر جهان را در كام خویش فرو میبلعد، باید موجودات مهیبی كه عدالت را میخرند بر صحنه رسوا كرد، باید سرنوشت دانشمندانی كه بدون قبول مسوولیت، علم را در اختیار قدرتمندان میگذارند به نمایش گذاشت.
سمندریان فقط ارزش متون را نمیدانست، بلكه از جامعه نیز شناخت دقیقی داشت: زمان اجرای «دایره گچی قفقازی» و تقارنش با برخی محاكمات- شهردار اسبق تهران - آشكار كننده موقعیت سنجی سمندریان بود. «ملاقات بانوی سالخورده» را در آستانه مباحث عدالت اجتماعی به صحنه برد و زمانی كه تصمیم به اجرای «گالیله» گرفت، برخی ارجاعات بیرونی متن برشت مانع از اجرای آن شد.
گفته شده كه «گالیله» وصیتنامه تئاتری سمندریان است. در این گفته حقیقتی نهفته است و خوانش متن چرایی آن را مشخص میكند.
در میان مضامین متنوعی كه در این متن هست میتوان دغدغه های ذهنی سمندریان را یافت: نابودگری تعصبات و جزم اندیشی ها، اعتقاد راسخ به حقیقت با وجود انكار موقت آن، مبارزه با سطحی نگری، انكار قهرمانان منجی و در آخر، امید به تغییر جهان با وجود امیدهای اندكی كه پیش روست. سمندریان نگاه تردید آمیزی به وضعیت بشری داشت: در لبخند رندانه اش چیزی از یاس موقر دورنماتی، تمسخر فریشی و امیدواری برشتی بود. چنین آمیزه یی از او یك اعجوبه میساخت.
برایش مهم نبود كه یك متن را چندبار اجرا كند، بلكه مهم این بود كه اثر را در پرتو تجربیات نوین خود و به فراخور تغییرات اجتماعی از نو تفسیر و معنا یابی كند. تئاتر برایش آزمایشگاهی بود كه در آن هربار جهان را از نو معنا میكرد، هر چند كه هر كس رسید از تلاش برای بستن آزمایشگاهش دریغ نكرد. حالامتن اجرانشده «گالیله» استعاره دیگری هم برای ما دارد: در این متن شاگردی هست به نام آندره آ، همان كه از گالیله بسیار آموخت و با وجود تردید های بسیار، عاقبت به راه او رفت. جماعت تئاتری ایران، در هیئت آندره آ، با مردی وداع میكنند كه هیچ گاه حقیقت را انكار نكرد و لذت آموختن را به ذلت فروختن ترجیح داد. او به مركزیت حقیقت و چرخیدن ستارگان امید بر مدار آن ایمان داشت. سمندریان، پدر تئاتر ایران، چنین مردی بود.
![]()
محمدعلی كشاورز گفت: همچنان حركتی ندارم و در خانه استراحت میكنم.
این بازیگر پیشكسوت سینما در گفت وگویی با خبرنگار سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، اظهار كرد: بدنم از سه ناحیه ران، زانو و لگن شكسته است و پلاتین گذاشتهاند و در حال حاضر هیچ حركتی ندارم.
وی افزود: وضعیت جسمیام نسبت به قبل بهتر شده است اما به هر حال باید استراحت كنم تا شكستگیهایم هم بهبود پیدا كند.
![]()
جمشید مشایخی بازیگر پیشکسوت تئاتر و سینمای ایران به دلیل شکستگی پا در خانه بستری شده است.
به گزارش خبرآنلاین، جمشید مشایخی که عصر پنج شنبه گذشته دچار شکستگی ناحیه روی پا شد، چهار روز است که در خانه بستری شده و تحت درمان قرار دارد.
کمال الملک سینمای ایران در گفتگو با خبرآنلاین در باره این حادثه گفت: «پنج شنبه باغ یکی از دوستان دعوت بودیم که به دلیل بیاحتیاطی هنگام رد شدن از روی یک بریدگی، استخوان روی پایم در نزدیکی انگشتانم شکست که از آن لحظه تا حالا به شدت درد دارم.»
مشایخی ادامه داد: «بعد از حادثه به سه بیمارستان در منطقه ولنجک، سعادت آباد و شهرک غرب سر زدم که هیچ کدام متخصص ارتوپد نداشتند و برای همین تا صبح شنبه با درد ساختم.»
این بازیگر پیشکسوت افزود: «شنبه که به پزشک متخصص مراجعه کردم، به دلیل ورم پا، از گچ گرفتن آن خودداری و تجویز کرد در خانه به درمان ادامه دهم.»
جمشید مشایخی با اشاره به اینکه چهارشنبه دوباره به بیمارستان مراجعه خواهد کرد، گفت: «در حال حاضر پایم را در سطحی بالاتر از بدن قرار دادهام و هر 10 دقیقه رویش یخ میگذارم تا ورم آن کاهش پیدا کند. اگر مشکلی پیش نیاید، به امید خدا چهارشنبه پایم را گچ خواهند گرفت.»
جمشید مشایخی نخستین بازیگری است که اواخر دهه 30 خورشیدی در اداره هنرهای دراماتیک مشغول به کار شد و سابقه بازیگریاش در تئاتر به نیم قرن پیش باز میگردد.

وقتی به سیمای بازیگری خسرو شکیبایی در طول سه دهه حضور درخشانش در عرصه بازیگری میاندیشیم، احتمالاً لحظات خاصی را به یاد میآوریم: حمید هامون وقتی خبر رابطه ی غیر افلاطونی مهشید با عظیمی را میشنود، خرد میشود و فرو میریزد؛ صفا در تاکسی گریه میکند و دیگر افراد داخل تاکسی را هم به گریه میاندازد؛ رضا رضاییمنش در نامه به دخترش، کیمیا، مینویسد: «سهم ما هم یک یادش بخیر ساده...»؛ منصور خسروی پس از دعوا با دخترش، او را در آغوش میکشد و میگوید: «آشتی آشتی، تا روز بهشتی...»؛ رضا صباحی خبر خراب شدن خانه سبز را که میشنود، گوشهای مینشیند و زار زار گریه میکند؛ عادل و ابی مشرقی، هر کدام برای عشقهای دور از دسترس خودشان اشک میریزند؛ عمو رحیم در حال گریه اعتراض میکند که چرا یک ایرانی باید به یک اسیر عراقی سیلی بزند و ... یادآوری تمام این لحظات، مدخل مناسبی است برای بررسی سیمای بازیگری خسرو شکیبایی. در تمام این لحظهها، آن چه به چشم میخورد، حضور به یادماندنی عنصر احساس در صحنه است. خسرو شکیبایی چنین بازیگری بود (هنوز هم گاهی برایم سخت است که برای او از افعال ماضی استفاده کنم). در تمامی کاراکترهایی که شکیبایی به آن ها جان بخشیده، رگههای غنی و واضحی از احساساتگرایی شرقی به چشم میخورد که بدون شک در محبوبیت و مقبولیت فوقالعاده او تأثیر به سزایی داشتهاند. تا جایی که شاید بتوان گفت در تاریخ سینمای ایران، کمتر بازیگری «ایرانی» تر و «شرقی» تر از خسرو شکیبایی وجود داشته است. در طول سه دهه، خسرو شکیبایی نماد احساساتگرایی، روشنفکری و شکنندگی ایرانی بوده است. این احساساتگرایی را حتی در نقشهای منفیتری که شکیبایی بازی کرده هم میتوان ردیابی کرد. مثال میخواهید؟ نقشهای شکیبایی در فیلمهای «سارا» و «عاشقانه» از این جملهاند.
"در واقع تو روی صحنهای و با تماشاگرت قرار و مدار میگذاری که بداند تو، هم آن شخصیت نمایش هستی و هم خودت" (شکیبایی)2
احساساتگرایی شدید نقشهای ایفا شده توسط شکیبایی از این جا نشأت میگرفت. او در تمام فیلمهایش، نشانههایی از خودش را بروز میداد. تهِ تهِ اکثر کاراکترهایی که توسط او بازی شدهاند، میتوانیم گوشههایی از خود خسرو شکیبایی را تشخیص دهیم. همین مسأله بود که باعث شد بسیاری (به اشتباه) تا آخر عمر شکیبایی، او را به تکرار نقش حمید هامون متهم کنند. هر چند قابل انکار نیست که حمید هامون با اختلاف فراوان، شاخصترین نقش و بازی شکیبایی به شمار میرود و شاید در برخی از فیلمها، شکیبایی واقعاً خود را تکرار کرده باشد. ولی آیا این نکته فقط درباره شکیبایی صدق میکند؟! آیا همه بازیگران در هر فیلمی، پرسونای جدیدی از خود بروز میدهند؟ دقیقتر که نگاه کنیم، اتهامی که بارها به شکیبایی زده شده و گاهی به عنوان نقطه ضعف او مورد برداشت قرار میگیرد را میتوان متوجه تمام بازیگران بزرگ تاریخ هم دانست! مگر مارلون براندو، پل نیومن و جیمز دین، هر کدام در دهه ی 50، گوشههایی از شمایل یاغی سرکش را جان نبخشیدهاند؟ یا قبلتر از آن، مگر همفری بوگارت و کلارک گیبل در دوران اوج کاریشان، به ترتیب نقش «آدمهای خشک و عبوس با قلبی رمانتیک» و «عاشق خوشپوش بیخیال و طعنهزن» را بازی نمیکردند؟ آیا کری گرانت در هر کدام از کمدیرمانتیکهایی که بازی کرد، کاملاً متفاوت با نقشآفرینیهای دیگرش عمل کرد؟ مگر می توان هر کدام از نقشآفرینیهای درجه یک آل پاچینو را دید و آن را با یکی از هنرنماییهایش در فیلم های «پدرخوانده»، «سرپیکو» و «بعدازظهر سگی» مقایسه نکرد؟ مگر رابرت دنیرو چند بار توانسته، یا مهمتر از آن، خواسته که خود را از کاراکتر «مرد تنهای خداوند» که در همکاریهایش با اسکورسیزی ساخت، رها کند؟ پس چگونه است که این شباهتها، نه تنها از ارزش کار آن بازیگران نمیکاهند بلکه برعکس باعث اعتبار هر چه بیشترشان هم میشوند، اما در مورد شکیبایی به دستاویزی برای کمرنگ کردن حضور درخشان او در سینمای ایران تبدیل شدهاند؟ فکر میکنم یک بار برای همیشه باید این اشتباه بزرگ تاریخیمان را حل کنیم. شکیبایی خود را تکرار نکرد. بلکه گوشههایی از خودش را در فیلمهایش به نمایش گذاشت. همانطور که احتمالاً درباره تمام اساطیر و اساتید بازیگری تاریخ سینما هم چنین نکتهای به چشم میخورد.
"بازیگر معاصر در جهان ... بیشتر به سوی آن میرود که «بازی نکند»" (خسرو شکیبایی)3
خسرو شکیبایی مصداق بارز این حرف خودش بود. کیومرث پوراحمد خاطره ای از حضور شکیبایی در فیلم خواهران غریب نقل میکند با این مضمون که در سکانسی که منصور خسروی با خانم جان بگو مگو می کرد، آن دو جملاتی را بداهه بیان کردند. پس از پایان فیلمبرداری شکیبایی غیبش زد و زمانی که پوراحمد او را پیدا کرد، در گوشه ای در حال گریه کردن بود و علت گریستنش هم این بود که به خانم جان گفته بود: «مهربونی هات کو؟ مهربونی هات کو؟!» شکیبایی آن قدر با نقشهایش زندگی میکرد که یک جمله بداهه سر صحنه فیلمبرداری تا این حد او را منقلب میکرد. زندگی شکیبایی بازیاش بود و بازی او زندگیاش. برای همین است که شکیبایی حتی به منفیترین نقشهایش هم شیرینی و حتی گاه معصومیتی میبخشید که باعث همدلی تماشاگر با او میشد. احتمالاً مهمترین دلیل موفقیت شکیبایی در طول این سالها و استمرار این محبوبیت، رعایت همین نکته بوده است. این که صرف بیان دیالوگها و اجرای آن چه در فیلمنامه ذکر شده، کافی نیست. بلکه این بازیگر است که حس و حال نقش را در میآورد و آن را میسازد. شکیبایی سر صحنه فیلمهایش، پیشنهاداتی برای بهتر شدن نقشش میداد و تصادفی نیست که بهترین بازیهایش در فیلمهای کارگردانانی اتفاق افتاد که طبق گفته خودش، به پیشنهاداتش توجه کرده و در بسیاری از موارد آن ها را میپذیرفتند. (مثل داریوش مهرجویی، کیومرث پوراحمد و فریدون جیرانی).
"گروهی از دوستان به اشتباه فکر میکردند که شخصیت هامون، نزدیک به من است، در صورتی که این طور نیست" (شکیبایی)4
اما هر چه تاکنون ذکر شده، فقط یک بعد ماجراست. خسرو شکیبایی نه تنها یکی از غریزیترین بازیگران تاریخ سینمای ایران، که یکی از تکنیکیترین آنها هم بود. کمتر بازیگری یافت میشود که هر دوی این ویژگیها را این گونه کامل و در حال تعادل دارا باشد. جمع این دو ویژگی، باعث شده بود تا شکیبایی (بر خلاف سوءتفاهمی که درباره او وجود داشت) قابلیت ایفای طیف وسیعی از نقشها را داشته باشد. به راستی کسی هست که توان درک تفاوتهای بنیادین بین کاراکتر حمید هامون را با شخصیتهایی که شکیبایی در فیلمهای «یک بار برای همیشه»، «کیمیا»، «پری»، «سالاد فصل»، «ستاره بود»، «چه کسی امیر را کشت؟»، «حکم» و «اتوبوس شب» بازی کرد، نداشته باشد؟ آیا باز هم میتوان گفت که شکیبایی فقط پرسونای هامون را در فیلمهای مختلف تکرار میکرده است؟ فقط به عنوان یک مثال، بازی شکیبایی در «سارا» را به یاد بیاورید. حضوری که اتفاقاً به شدت زیر سایه بازی شکیبایی در «هامون» قرار گرفته و مدام با آن مقایسه و فرصتی میشود تا عدهای یادآوری کنند که شکیبایی حمید هامون را تکرار کرده است. بله! کاراکتر گشتاسب در «سارا» لااقل از یک جنبه شبیه حمید هامون است: از این نظر که هر دو کاراکترهایی آشفته و بیقرار هستند. اما آشفتگی این دو کاراکتر از دو جنس متفاوت است. بیقراری حمید هامون به خاطر تردید روشنفکرانه است و آشفتگی گشتاسب به واسطه عقدههایی پدید آمده که ریشه برخی از آنها را در «سارا» میبینیم. حمید هامون، شخصیت مرموزی است و گشتاسب اتفاقاً کاراکتری است که چیزی برای پنهان کردن از تماشاگر ندارد. بنابراین شکیبایی در «سارا» از آن چه که احتمالاً در فیلمنامه اولیه برای نقش گشتاسب در نظر گرفته شده، فراتر میرود و با سبک بازیاش اطلاعاتی را برای تماشاگر روشن میکند و از آن طرف در «هامون» با خست تمام به گونهای ایفای نقش میکند که به ابهام پیرامون کاراکتر اصلی فیلم افزوده شود. میتوان مثالهای فراوانی از این دست در بازیهای شکیبایی پیدا کرد. آرامش و طمأنینه اسد را در «پری» به یاد بیاورید (در سکانس خودسوزی اسد، وقتی شکیبایی روی تخت دراز کشیده است، در آخرین لحظات دستانش را در جیبش فرو میبرد و اندکی خود را منقبض میکند. حرکتی بسیار ساده که به یمن بازی درخشان شکیبایی، به بهترین شکل ممکن حس آرامش و رهایی کسی را به تماشاگر انتقال میدهد که روحش زیادی بزرگ و لطیف شده و دیگر جسمش کفاف روحش را نمیدهد). رخوت ناراحتکننده عمو رحیم در «اتوبوس شب» و اقتدار کاریکاتوری حد میثاق در «حکم» را به یاد دارید؟ دو شیوه کاملاً متفاوت بازی شکیبایی در «کیمیا» را چطور؟
"... هنوز مدتی نگذشته همه خواهیم فهمید که وقتی مینویسیم یا فیلم میسازیم، وقتی به خلق یا بازیای که خسرو را میخواهد میرسیم، با حسرت خواهیم گفت جای خسرو شکیبایی خالی است. و اگر عاقل باشیم به خود خواهیم گفت: «نه! این نقش را به کسی دیگر نمیتوان داد» و آن وقت نقش را عوض خواهیم کرد" (بیژن بیرنگ)5
تمام ویژگیهای بالا، شکیبایی را به یک بازیگر مؤلف تبدیل کردند. کاراکتر عاشق عارف شاعر مسلک، شکننده و احساساتی (که البته در بسیاری از فیلمهای شکیبایی، با ویژگیهای دیگری هم آمیخته میشدند)، مخصوص خود شکیبایی بود و حالا در غیاب او، هنوز بازیگری پیدا نشده که بتواند پا جای پای او بگذارد. قصد مقایسه او با دیگر بازیگران را ندارم. ولی خسرو شکیبایی در زمینه تخصصش بی رقیب بود و هنوز هم بیرقیب مانده است.
"بدون تردید خسرو شکیبایی غیر قابل رقابت بود و غیر قابل رقابت خواهد ماند ... شکیبایی یک پدیده تکرارنشدنی بود" (کیومرث پوراحمد)
پسگردنیهای استاد معروف بود و من هم از این توبیخها به دور نبودم و اما آنچه اهمیت داشت به موقع بودن همه تشویقها و توبیخها بود. تشویقها به موقع و توبیخها به موقع. امروز هر آنچه در بازیگری روی صحنه و سینما مورد استفادهام قرار میگیرد، براساس آموختههایم از استاد است.
به گزارش شبکه ایران مرگ استاد حمید سمندریان موجب آن شد که بسیاری از هنرمندان مطرح تئاتر، سینما و تلویزیون ایران که افتخار شاگردی وی را داشتند، در رثایش سخن بگویند. مهناز افشار بازیگر مطرح سینمای ایران هم که مدتی در کلاسهای آزاد بازیگری سمندریان درس آموخته بود یادداشتی به این بهانه برای «اعتماد» نوشته و از پس گردنیهای به موقع استاد سخن گفته. متن کامل یادداشت افشار را در ادامه می خوانید:
استاد به پشت صحنه آمد و گفت بارک ا...
آن شب روی صحنه برای استاد بازی کردم؛ همان شبی که بعد از حاشیهسازیهای بسیار ایجادشده برای من، اعتماد به نفس آن را به دست آوردم که روی صحنه تئاتر بروم و در نمایش «آمدیم، نبودید، رفتیم» حاضر شوم. همان شبی که استاد بعد از اجرای نمایش پشت صحنه آمد و روی شانه من زد و گفت: «بارکالله». . . گفت، آنچه باید یاد میگرفتی گرفتی و به عنوان استادم مرا تحسین کرد، هرچند در آن نمایش فرصت بسیار خاصی برای من نبود تا کار ویژهیی درباره بازیگری روی صحنه انجام دهم، اما همین بازی نظر استاد را جلب کرده بود و این من بودم که در پشت صحنه گریه میکردم؛ از هیجان اینکه در مقابل استاد قرار بود روی صحنه بروم و بازی کنم؛ خواستم هر آنچه از بازیگری در کلاسهای او آموخته بودم با خود به همراه داشته باشم؛ نقش و صحنه و بازی من، همه آن شب برای استاد بود؛ اینکه استاد صدای مرا میشنود و بازیام را میبیند...
ملاقات با مردی در نهایت مهر و مهربانی
بیش از 10 سال قبل، در سال 1378 از طرف آقای عبدالله اسکندری به کلاسهای آقای سمندریان معرفی شدم. آن زمان چند فیلم سینمایی بازی کرده بودم و تجربه کار در سینما را داشتم و فکر میکردم حالا زمان آن است که آن اتفاقی که باید، بیفتد؛ روتوش لازم روی بازیام صورت بگیرد و کارم از بیرون دیده شود و اصلاحات لازم روی آن صورت بگیرد. نخستین دیدار را هنوز در ذهن دارم؛ ملاقات با مردی در نهایت مهر و مهربانی. محبت از نگاه و رفتار استاد دیده میشد، اما این مهر و عطوفت هیچوقت مانع جدیت او در تدریساش نمیشد. او برای آموختن بازیگری به شاگردانش هیچوقت شوخی نداشت و این کار را بسیار دقیق و درست انجام میداد.
هرکس براساس توانایی خود در زمینه بازیگری میتوانست از استاد بیاموزد و آن را در کارهای خود مورد استفاده قرار دهد. شاید از بیرون چنین به نظر میرسید که من که تجربه چند کار سینمایی دارم و جلوی دوربین رفتهام و فیلمهایم اکران شده، حس و حالی متفاوت از فردی که طالب آموختن بازیگری است داشته باشم که به واقع من چنین نبودم و استاد نیز این را دریافته بود و برای آموختن بازیگری به من توجهی خاص داشت.
پس گردنی ها معروف استاد
پسگردنیهای استاد معروف بود و من هم از این توبیخها به دور نبودم و اما آنچه اهمیت داشت به موقع بودن همه تشویقها و توبیخها بود. تشویقها به موقع و توبیخها به موقع. امروز هر آنچه در بازیگری روی صحنه و سینما مورد استفادهام قرار میگیرد، براساس آموختههایم از استاد است؛ او که توجهی ویژه روی بازی بدنی و فن بیان داشت و آموختههایم از او به من جسارت بازیگری داد.

محمد یعقوبی سخنگوی شورای هماهنگی هفته بزرگداشت استاد «سمندریان» در گفتوگو با فارس اظهار داشت: قرار است کتابی با عنوان «یادمان استاد سمندریان» که شامل یادداشتهای علاقمندان به او است تا چهلم این استاد فرهیخته و فقید تئاتر به چاپ رسیده و توزیع شود.
وی ادامه داد: هر کسی که یادداشت یا خاطرهای را از استاد حمید سمندریان نوشته یا قصد نوشتن دارد میتواند آن را به آدرس yadman91@gmail.com ایمیل کند تا پس از جمعآوری آنها در قالب کتاب به چاپ رسد.
سخنگوی شورای هماهنگی هفته بزرگداشت استاد «سمندریان» به تغییر زمان اجرای مراسم بزرگداشت سمندریان در خانه هنرمندان اشاره کرد و گفت: مراسم روز سهشنبه که قرار بود در خانه هنرمندان برگزار شود به روز شنبه هفته آینده موکول شد. همچنین امروز یکشنبه 25 تیرماه مراسمی در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد با حضور هما روستا برای استاد سمندریان ساعت 16 الی 18 برگزار میشود.

«هما روستا» همسر زندهیاد «حمید سمندریان» چندی پیش در آیین اختتامیه پانزدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهی درباره استاد سمندریان گفت: من 40 سال در کنار «حمید سمندریان» هستم و عشق به تئاتر، عشق به انسانها و گذشت را از او یاد گرفتهام.

«عزتالله انتظامی بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون در پی درگذشت زندهیاد «حمید سمندریان» در گفتوگو با خبرنگار تئاتر فارس در حالی که گریه میکرد، به ذکر یک جمله بسنده کرد و گفت: من فقط میتوانم بگویم که افتخار شاگردی ایشان را داشتم.به گزارش فارس، استاد حمید سمندریان نویسنده و کارگردان پیشکسوت تئاتر به دلیل بیماری سرطان کبد حدود ساعت 5 صبح امروز پنجشنبه 22 تیرماه دار فانی را وداع گفت.سمندریان در سال 1310 در تهران متولد شد و صبح امروز در سن 82 سالگی درگذشت.وی مدرس بسیاری از هنرمندان تئاتر و سینما و تلویزیون بود.مراسم تشییع زندهیاد حمید سمندریان ساعت 9 صبح شنبه 24 تیرماه از مقابل سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر برگزار میشود.
همچنین مراسم ختم زندهیاد «حمید سمندریان» - پدر تئاتر ایران - دوشنبه 26 تیرماه در مسجد جامع شهر غرب برگزار خواهد شد.

«جمشید مشایخی» بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون در گفتوگو با خبرنگار تئاتر فارس درباره زندهیاد استاد «حمید سمندریان» گفت: حمید سمندریان معلم و استاد من در تئاتر بود، یکی از بهترینهای تئاتر مملکت بود و بزرگترین خدمت را به تئاتر ایران کرد.وی با اشاره به اینکه سمندریان مردی بدون حاشیه بود و به دنبال شهرت نبود، افزود: حمید عاشق بود؛ حمید تک بود و در واقع حمید، حمید سمندریان بود. شباهتی از نظر اخلاقی به کسی نداشت. آدمی برجسته بود که مثل او را من هرگز ندیدم.این بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر، و تلویزیون تصریح کرد: حمید کسی بود که اگر جوانی به دنبال بازیگری بود و استعداد نداشت هیچگاه او را برای آموزش دادن قبول نمیکرد. او برای پول کار نمیکرد و قصد داشت انسانی کار کند، چیزی که کمتر کسی رعایت میکند.
مشایخی خاطرنشان کرد: تئاتر ایران بزرگ مردی را از دست داد که نظیر نداشت، نمیدانم بعدها کسی نظیر او به دنیا خواهد آمد یا خیر؟پیکر زندهیاد استاد «حمید سمندریان» هنرمند فقید تئاتر صبح روز شنبه 24 تیرماه بنابر درخواست خانواده وی از مقابل سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر به سمت خانه ابدی تشییع میشود.

«علی نصیریان» بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون در گفتوگو با خبرنگار تئاتر فارس درخصوص زندهیاد استاد «حمید سمندریان» گفت: ایشان از برجستگان تئاتر ایران بود، در دهه 40 زمانی که از فرنگ به ایران بازگشت تا به امروز کارهای بسیار زیادی انجام داد و خدمات بسیار خوبی به تئاتر کرد.وی ادامه داد: حمید سمندریان دارای دو بعد بود، اولی اینکه کارگردان بسیار خوبی بود و دیگر استاد موفقی در تعلیم و در کارگردانی تئاتر شمرده میشد. آثار او بسیار ماهرانه و مفید بود، در واقع او پربار کار تئاتر میکرد. جای ایشان خیلی خالی خواهد بود، از این اتفاق بسیار متاثرم و به خانواده ایشان و جامعه تئاتری ایران عرض تسلیت میگویم.
استاد حمید سمندریان نویسنده و کارگردان پیشکسوت تئاتر به دلیل بیماری سرطان کبد حدود ساعت 5 صبح امروز پنجشنبه 22 تیرماه دارفانی را وداع گفت.حمید سمندریان در سال 1310 در تهران متولد شد و صبح امروز در سن 82 سالگی درگذشت.پیکر زندهیاد استاد «حمید سمندریان» هنرمند فقید تئاتر صبح روز شنبه 24 تیرماه بنابر درخواست خانواده ایشان از مقابل سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر به سمت دیار باقی تشییع میشود.

استاد حمید سمندریان نویسنده و کارگردان پیشکسوت تئاتر به دلیل بیماری سرطان کبد حدود ساعت 5 صبح امروز پنجشنبه 22 تیرماه دارفانی را وداع گفت.حمید سمندریان در سال 1310 در تهران متولد شد و صبح امروز در سن 82 سالگی درگذشت.سمندریان استاد بزرگترین هنرمندان تئاتر و سینما و تلویزیون صبح روز شنبه 24 تیرماه بنابر درخواست خانواده ایشان از مقابل سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر به سمت دیار باقی تشییع میشود.
![]()
رضا صادقی ـ خواننده پاپ ـ در سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی به صحنه رفت.
به گزارش خبرنگار بخش موسیقی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، در ابتدای كنسرت «مشكی پوشان» به رهبری بهنام ابطحی، رضا صادقی در سخنانی گفت: خوشحالم بعد از اجراهایی در 4 و5 تیر ماه بار دیگر در خدمتتان هستم و به رغم تمام مشكلاتی كه پیش میآید، وقتی یك اتفاق خوب میافتد انجام آن را، كار خدا میدانم . به هرحال مهم آن است كه خوش باشیم.
او به رسم همه كنسرتهایش یاد ناصر عبداللهی ، بابك بیات، پرویزمشكاتیان، خسروشكیبایی و ایرج قادری راگرامی داشت و از حاضران خواست تا 15 ثانیه آنها را به صورت ایستاده تشویق كنند.
صادقی پس از اجرای چند قطعه، اظهار كرد: سه ستاره بزرگ را عوامل موفقیتام در زندگی میدانم. ابتدا لبخند خدا كه همیشه در زندگیام جاری است، دوم اینكه ایرانی هستم و هرجا بروم ایرانی خواهم بود و سوم اینكه یك جوان جنوبی بندرعباسی هستم و به آن افتخار میكنم.
این خواننده كه در طول اجرای برنامهاش ،ایستاده بود در پایان اظهار كرد: در كنسرت ایستادم تا یك عده فكر نكنند میتوانند نگذارند اینجا پیش شما بیایم. رضا صادقی در این اجرا كه ـ 16 تیر ماه ـ برگزار شد، بار دیگر به جنوبی بودنش افتخار كرد وهمان قطعه معروف بندری را اجرا كرد.
قطعات «وایسا دنیا»، «تو با منی»، «سرت سلامت»، «دیگه مشكی نمی پوشم»، «ستاره بارون» و...یكی پس از دیگری با همنوازی پرانرژی مشكی پوشان وهنرنمایی بهنام ابطحی با ساز درامز اجرا شدند.
این خواننده پاپ در بخش دیگری از اجرایش قطعه «به همین سادگی رفتی» را به ایرج قادری تقدیم كرد.
![]()
همسر ابراهیم گلستان، مادر كاوه و لیلی گلستان از دنیا رفت
مریم فخر اعظم تقوی شیرازی معروف به فخری گلستان - سفالگر خودآموخته - در سن 87 سالگی درگذشت. لیلی گلستان - دختر این هنرمند سفالگر- در گفتوگویی با خبرنگار بخش هنرهای تجسمی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، گفت: مادرم در سال 1304 به دنیا آمد و بعد از گرفتن دیپلم، در سن 17 سالگی با پسرعموی خود «ابراهیم گلستان» ازدواج كرد و از همان زمان با نام فخری گلستان شناخته میشد.
او در سن 50 سالگی به صورت كاملا خودآموخته به هنر سفالگری روی آورد.
این هنرمند اضافه كرد: ایشان تا پیش از این در هیچ شاخه هنری فعالیت نداشت و در دوران حیاتشان مسئولیت پرورشگاهی را بر عهده داشت كه فرزندان افراد معتاد را تربیت میكرد و تمام این سالها افرادی تحصیل كرده را به جامعه تحویل داد.
وی یادآور شد: مادرم بعد از انقلاب به شكل خودآموخته به هنر سفالگری روی آورد و به طرز باورنكردنی هنری مدرن داشت. ایشان در فاصله این سالها حدود 10 نمایشگاه انفرادی در گالری گلستان و در چند بینال تخصصی نیز حضور داشت و سال گذشته نیز از سوی بینال سفالگری مورد تقدیر قرار گرفت.
گلستان با اشاره به هنر مادرش و آثاری كه از این هنرمند باقی مانده به ایسنا گفت: ایشان كارگاه كوچكی همراه با یك كوره در حیاط خانهاش داشت و همان جا سفالگری میكرد،اما از آنجایی كه نمایشگاههایش بسیار موفق بود همواره با استقبال روبرو میشد و اكثر كارهایش به فروش رسید.
مدیر گالری گلستان ، بیشتر كارهای خوب مادرش را قبل از هر نمایشگاه خریداری كرده و در حال حاضر جزو گنجینه شخصیاش نگهداری میكند.
او در پایان گفت: ایشان بیماری خاصی نداشت، اما از مرگ پسرش «كاوه گلستان» ضربه بزرگی خورد كه فكر میكنم علاوه بر كهولت سن، تحمل داغ فرزند یكی از اصلیترین دلایل مرگ ایشان بود.
گلستان درباره زمان و چگونی خاكسپاری مادرش، گفت: هنوز برنامه دقیق تدفین ایشان مشخص نیست ، اما به درخواست خودشان مراسم بسیار كوچك و خانوادگی برگزار خواهیم كرد.
فخری گلستان روز گذشته ـ 16 تیر ماه ـ از دنیا رفت.

زنده یادان جلال مقدم.جعفربزرگی. رضا کرم رضایی.نعمت گرجی.درپشت سر آنها هوشنگ بهشتی و علی کسمایی در عکس دیده میشوند
![]()
كتایون امیرابراهیمی بازیگر قدیمی سینما و تئاتر سال 1325 در تهران به دنیا آمد. او تاكنون در سریالهایی مانند بدون شرح، كوچه اقاقیا، من یك مستاجرم و... بازی كرد. به همین مناسبت به خانه این پیشكسوت دنیای هنر رفتیم تا از روزگارش برایمان بگوید.
خانهاش قدیمی اما زیبا بود. بخصوص گلهایی كه او در باغچه خانهاش كاشته بود بسیار چشمنواز بود. كتایون امیرابراهیمی تنها زندگی میكند، اما این تنهایی را دوست دارد.
بهتر است كمی به گذشته دور برویم. آیا خاطراتی از پدر بزرگ ها یا مادر بزرگ هایتان در ذهن دارید؟
مادربزرگ مادریام را هرگز ندیدم، اما مادر پدرم را هم دیدم و هم خیلی دوستش داشتم. یادم است وقتی او فوت كرد من پشت آمبولانس میدویدم و نمیگذاشتم كه آنها مادربزرگم را ببرند. بیشتر روزها وقتی از مدرسه به خانه میآمدم، مادرم ظرف غذایی را به من میداد تا برای مادربزرگم ببرم...
* اسماعیلی: دوبلاژ ایران مدیون زنده یاد علی کسمایی است
بنابراین گزارش، در ابتدا «منوچهر اسماعیلی» پشت تریبون آمد و گفت: دوران دبیرستان را سپری میکردم، سال 1337 بود که در استودیو خانه سینما با زنده یاد «علی کسمایی» آشنا شدم.
وی در ادامه افزود: ایشان آنچنان برای دوبله یک کار دل میسازند که روی تک تک دیالوگها و واژهها وقت میگذاشت که گاهی حوصله من سر میرفت.
اسماعیلی ادامه داد: برای دوبله یک کار من را دعوت به همکاری کرد اما من خسته بودم اما اصرار ایشان باعث شد تا او رگه و ریشه و اصالت من را بفهمد و از آنجا بود که با هنر دوبله علاقهمند و آشنا شدم. دوبلاژ ایران مدیون زنده یاد «علی کسمایی» است....
خبرآنلاین - با حضور جمعی از هنرمندان موسیقی بر بالین استاد جلیل شهناز، قطعه اهدایی زنده یاد جلال ذوالفنون برای این نوازنده و موسیقیدان پیشکسوت نواخته شد.
به گزارش خبرآنلاین، در عیادت از استاد شهناز، علاوه بر هنرمندانی چون مازیار فلاحی، آرش اوستا و خشایار فلاحی، تعدادی از مسوولان و مدیران وزارت ارشاد از جمله سید عباس عظیمی (مشاور اجرائی معاون هنری وزیر ارشاد) و محسن شریفی (معاون مدیرکل دفتر موسیقی) نیز حضور داشتند.محمود سراجی (مدیر موسسه حافظ) و مهدی عزیزی از دیگر عیادت کنندگان حاضر بر بالین این نوازنده بزرگ تار و سه تار بودند.
![]()
سهشنبه ـ 30 خرداد ماه ـ مصادف با هشتاد و هشتمین سالگرد تولد عزتالله انتظامی ـ آقای بازیگر سینمای ایران ـ است.
به گزارش خبرنگار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، آقای بازیگر سینمای ایران عقیده دارد، « آدم بدون اینكه به سنش توجه داشته باشد تا میتواند باید كار كند.»
عزتالله انتظامی ـ بازیگر سینما و تئاتر ایران ـ متولد 1303 تهران و فارغالتحصیل دانشكدهی هنرهای زیبای تهران در سال 1351 است كه برای ادامهی تحصیل به مدرسهی شبانه تئاتر و سینما در هانوفر رفت و در سال 1337 به ایران بازگشت...
![]()
عصر یک روز بهاری، بعد از استراحت دفترچه سوژه هایم را ورق می زنم و در میان سوژه های یادداشت شده جست وجو می کنم که در این شماره چه بنویسم و با چه کسی گفت وگو کنم. تصمیم می گیرم با یکی از پیشکسوتان سینما و تلویزیون مصاحبه کنم. دفترچه تلفن هایم را جست وجو می کنم، «علی نصیریان»، «داوود رشیدی»، «عزت ا… انتظامی» و «محمدعلی کشاورز» از جمله پیشکسوتانی هستند که سال های گذشته با آن ها گفت وگو کردم. در فهرست خانم های بازیگر چشمم به اسم زنده یاد «حمیده خیرآبادی» (نادره) می افتد. خاطره روزی را که با او قرار مصاحبه ای در مشهد داشتم در ذهن مرور می کنم که متأسفانه شب قبلش به دیار باقی شتافت و نشد که با او دیدار داشته باشم. در این میان چشمم به جای خالی تلفن «شهلا ریاحی» در دفترچه تلفنم افتاد و یاد خبری افتادم که صبح روی سایت ها منتشر شده بود که «مهر کشوری» مستندساز، مستندی درباره این پیشکسوت سینما و تلویزیون با نام «آلبوم خاطرات» ساخته است. سوژه خود را پیدا کردم؛ بنابراین تصمیم می گیرم، این مستندساز را پیدا کنم تا بتوانم تلفن تماسی از «شهلا ریاحی» نخستین کارگردان زن سینمای ایران که 60 سال در عرصه بازیگری فعالیت کرده است، پیدا کنم. بعد از تماس های مکرر «کشوری» می گوید: «شهلا ریاحی» به دلیل کهولت سن دچار فراموشی شده است. او تلفن همراهم را به پسرش دکتر «منوچهر ریاحی» می دهد تا بتوانم با او صحبت کنم. عصر روز بعد صدای تلفن مرا از خواب بیدار می کند.
«منوچهر ریاحی» خیلی خوشحال است که یاد مادرش بودم و می گوید: مادر دچار فراموشی شده است و تاریخ و زمان و نام برخی آثارش را به یاد نمی آورد و با گذشت 2 سال از فوت پدرم «اسماعیل ریاحی» هنوز تصور می کند که مراسم چهلم او را برگزار نکرده اند.
او ادامه می دهد: مادر حتی به یاد نمی آورد 2 نوه دارد. ریاحی به دلایلی که برایم توضیح داد معتقد بود که مادر قادر به مصاحبه نیست چون تاریخ و نام فیلم ها را به درستی به یاد نمی آورد. سپس گوشی را به «شهلا ریاحی» بازیگر پیشکسوتی که کارنامه درخشانی دارد و خاطره های بسیاری از آثارش داریم، می دهد. «شهلا ریاحی» بسیار سرزنده، مهربان و دوست داشتنی آن طرف خط صحبت می کند و می گوید: خیلی خوشحالم که با من تماس گرفتید و یادی از من کردید و بعد از التماس دعا خداحافظی می کند. همان طور که گوشی را قطع می کنم خاطره بازی های خوب و به یادماندنی «شهلا ریاحی» را مرور می کنم، به خصوص بازی زیبا و خاطره انگیزش در مجموعه «در خانه».
فارس: «علی کسمایی» ملقب به پدر دوبله سینمای ایران است. این پیشکسوت عرصه دوبلاژ متولد 1294 تهران، فارغ التحصیل حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران است.
وی فعالیت هنری را با مطبوعات آغاز و با نویسندگی ادامه داد. او سینمای حرفهای را با نگارش فیلمنامه فیلم «شرمسار» به کارگردانی اسماعیل کوشان تجربه کرد.
از دیگر فعالیتهای وی میتوان به ترجمه داستانها و مقالات مختلف از قبیل اطلاعات، مهر ایران، عالم هنر، شهرری و راهنمای کارگران دوبلاژ اشاره کرد.
![]() |
او از سال 1329 فعالیتش را در زمینه دوبله آغاز کرد و برای نخستین بار در سال 1333 بهعنوان سرپرست گویندگان فیلم «شاهزاده روباهان» را دوبله کرد.
بنابراین گزارش، «علی کسمایی» سرپرستی دوبلاژ فیلمهایی نظیر «کمیته مجازات»، «سالهای جوانی»، «هور در آتش»، «حکایت آن مرد خوشبخت»، «آخرین پرواز»، «باغ سید»، «اتاق یک» و ... را بر عهده داشته است...
به گزارش خبرگزاری فارس، استاد حسن کسائی که نوای سوزناک نی او با گوش ایرانیان آشناست، امروز(پنجشنبه 25 خرداد) و بر اثر کهولت سن درگذشت.وی بیش از 10 سال با روحیه بالا با بیماری «سرطان» مبارزه کرد اما از سال گذشته و به دلیل ابتلا به بیماری «زونا»، یکباره قدرت جسمیاش تحلیل رفت و دچار ضعف شدید جسمانی شد. این استاد پیشکسوت موسیقی امروز و در سن 84 سالگی دار فانی را وداع گفت.کسائی به گفته خودش در سال 1307 در خانوادهای مرفه به دنیا آمد. وی در سن 20 سالگی نخستین اجرای تکنوازی نی خود را در دستگاه همایون در تئاتر اصفهان به صحنه برد و یک سال بعد قطعه معروف «سلام» را در دستگاه چهارگاه ساخت که از معروفترین قطعات موسیقی ایرانی به شمار میرود.
هنر این استاد موسیقی ایرانی در دهه 60 به اوج شکوفایی رسید و با اجراهای مختلف در کشورهای آلمان، انگلستان، فرانسه و هلند جهانی شد.این موفقیتها ادامه داشت تا آنجا که تندیس کسائی در سال 69 در گالری مفاخر هنری جهان در لندن نصب شد. این هنرمند خستگیناپذیر در حالی که 7 دهه از عمرش میگذشت در سال 78 موفق به دریافت نشان درجه یک فرهنگ و هنر شد. او در سال 81 نیز به عنوان چهره ماندگار موسیقی انتخاب و تقدیر شد.
اخبار تکمیلی از زمان و محل مراسم تشییع و تدفین زندهیاد حسن کسائی متعاقبا اعلام میشود.


جمشيد مشايخي با اظهار تاسف درگذشت شاپور قريب اظهار كرد: از سال 48 و زمان ساخت فيلم «قيصر» در دفتر عباس شباويز با شاپور قريب آشنا شدم و در طول اين سالها سه فيلم با او كار كردم.
او كارش را بلد بود، در نويسندگي تبحر داشت. به گفتهي جمشيد مشايخي؛ شاپور قريب بسيار ملايم و رفيق بود و در طول اين سالها هيچ چيز آزاردهندهاي از او نديدم.او در طول اين سالها بسيار مظلوم بود و حق شاپور قريب بسيار بيشتر از اينها بود

سينماي ما- داریوش مهرجویی کارگردان و نویسنده سینمای ایران از ساخت فیلم سینمایی «بیا تا برویم» انصراف داد. این کارگردان معتبر سینما که مدتی پیش برای گرفتن پروانه ساخت این فیلم سینمایی از اداره نظارت درخواست داده بود، از ساخت این فیلم منصرف شد. دلیل مهرجویی برای این کار صادر نشدن مجوز ساخت این پروژه توسط ارشاد بوده است.
«بیا تا برویم» به نویسندگی داریوش مهرجویی درباره یک خانواده ایرانی در خارج از کشور است و از مضمونی عرفانی درباره شک و یقین برخوردار است. قرار بود مدیریت فیلمبرداری این فیلم برعهده محمود کلاری باشد و فیلمبرداری نیز در سه شهر در خارج از کشور انجام شود. مهرجویی همچنین قصد دشت به زودی یک تئاتر روی صحنه ببرد. البته وی زمستان سال گذشته برای اجرای یک نمایش در سالن ایرانشهر درخواست داده که با مخالفت مجید سرسنگی مدیر خانه هنرمندان روبرو شد. سرسنگی عنوان کرده تا سال ۹۲ به دلیل ظرفیت بالا، سالنی برای اجرای نمایش در اختیار ندارد.
هم اکنون فیلم سینمایی «نارنجی پوش» به کارگردانی مهرجویی با بازی حامد بهداد، لیلا حاتمی، همایون ارشادی، میترا حجار و... در سینماهای ایران اکران عمومی شده و به فروش یک میلیارد تومانی دست پیدا کرده است.

سعید راد، شاپور قریب را از جمله استادانی میداند که بسیاری از سینماگران امروز شاگرد مستقیم او بوده یا با دیدن فیلمهایش چیزهای زیادی یاد گرفتهاند.
او درباره شخصیت و آثار این کارگردان با سابقه سینمای ایران توضیح میدهد: «شاپور قریب به شدت کتاب خوان، با سواد، کاربلد و در عین حال افتاده و صمیمی بود که آثارش چه پیش و چه پس از انقلاب، برخاسته از متن جامعه، سالم و پرتماشاگر بود.»
سعید راد که سابقه بازی در یکی از فیلمهای قریب با عنوان «خروس» (1352) را دارد، با ابراز تاسف از اینکه متولیان فرهنگی به پیشکسوتان هنر کشور توجهی ندارند و تنها زمانی که آنان از دنیا میروند به یادشان میافتند،میگوید: «امروز باید از خودمان بپرسیم تا کی میخواهیم هنرمندان با سابقه را در زمان زنده بودنشان نبینیم و تنها با رفتن آنان حسرت خورده و زبان به ستایش بگشاییم. این ها کسانی هستند که سینماگران امروز با شاگردی آنان به این جا رسیدهاند.»
او با اشاره به اینکه شاپور قریب سالها بود از یاد مسئولان سینمایی کشور رفته بود، میافزاید: «واقعاً تو این دستگاه عریض و طویل سینمای ما، شاپور قریب حتی جای کوچکی هم نداشت؟ آیا زمانی که سن کمتری داشت، نمیشد امکان بیشتری برای فیلمسازیاش فراهم کرد؟ آیا در هنگام بیماری نمیتوانستند به پاس کارهای به یاد ماندنیاش، تنهایش نگذارند؟»
این بازیگر با بیان اینکه شاپور قریب به طور میانگین تنها هر چهار سال فرصت کارگردانی یک فیلم را پیدا کرد، ادامه میدهد: «در چنین شرایطی، ما بزرگان سینمایی خودمان را میسوزانیم و نمیگذاریم آن طور که باید و شاید، نورافشانی کنند. زمانی هم که روبه خاموشی میروند، تنها دست روی دست میگذاریم و بدون آنکه کاری بکنیم، تنها نظاره گر رفتنشان میشویم.»سعید راد که حرفهایش را بیشتر درد دلی میداند که بارها بیان شده و گوش شنوایی پیدا نکرده، میگوید: «اینکه بشنویم خانواده یک هنرمند که در بستر بیماری است، با مشکلات مالی دست به گریبان هستند، باید عرق شرم بر پیشانی همه بنشاند. در این مواقع واقعاً هیچ چیز نمیتوان گفت و بهتر است سکوت کنیم تا اندوهمان دوچندان نشود.»

عارف عارف کیا: با قلبی سرشار از غم و اندوه درگذشت هنرمند و همکار محبوب “توفان” عزیز را به ملت ایران و جامعه هنری تسلیت عرض نموده و صبر و شکیبایی برای خانواده و سایر بازماندگان را خواستارم
لیلا فروهر: توفان،خواننده و آهنگ ساز و دوست خوبه هنرمندان امروز صبح فوت کرد و غم بزرگی برای همه ما ایرانیان به جا گذاشتطوفان عزیز جای خاصی در دل همه داشت به جز هنر ،شخصیت بسیار آرام و مثبت و دوست داشتنی داشت. یاد و خاطره او تا ابد برای ما باقی و گرامی خواهد ماند و تسلیتی دارم برای خانواده طوفان و همه ی همکاران و هموطنانم.روحش شاد
شهره صولتی: سرانجام مرگ فاجعه آفرین و بی رحمطوفان عزیزمان را امروز در تاریخ 5 ژوئن - 16 خردادماه در ربود.با قلبی سرشار از غم و اندوه درگذشت هنرمند محبوب "طوفان" عزیز را به ملت ایران و جامعه هنری تسلیت عرض نموده و صبر و شکیبایی برای خانواده و سایر بازماندگان را خواستارم.
میخک طلایی درگذشت تاسف بار توفان عزیز رو به جامعه هنری ایران تسلیت میگوید

شاپور قریب کارگردان هنرمند سینمای ایران ساعت 4 بعد از ظهر روز سه شنبه 16 خرداد در محل سکونت خود درگذشت .
شاپور قریب در سال ۱۳۱۱ در سمنان به دنیا آمد. او از پانزده سالگی فعالیت خود را در عرصه تئاتر آغاز کرد. او در فیلم مو طلائی شهر ما دیالوگ نوشت، سپس دستیار آقای خانی فیلمبردار شد. در فیلم چرخ بازیگر نیز که به کارگردانی خانی بود علاوه بر نوشتن اغلب پردهها موفق به بازی گرفتن از بازیگران شد که پس از آن طرز کار وی مورد توجه قرار گرفت. سپس با دستیاری مرحوم جلال مقدم در فیلم سه دیوانه فعالیت هنری خود را ادامه داد و پس از بیست و اندی سال کار در تئاتر و سینما اولین فیلم سینمائی خود را ساخت.
میخک طلایی درگذشت این هنرمند پیشکسوت را به هنرمندان و هنردوستان تسلیت میگوید
![]()
بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون معتقد است اگر مردم نباشند هنرمند وجود ندارد.
برنامه تلویزیونی گپ به کارگردانی رامبد جوان که پنجشنبه شبها از شبکه تلویزیونی Ifilm روی آنتن میرود، هر هفته میزبان یکی از چهرههای سینما، تئاتر و تلویزیون است.
این برنامه پنجشنبه یازدهم خرداد میزبان داود رشیدی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون بود.
در ابتدای برنامه، رشیدی در پاسخ به این سئوال که طرفدار کدام تیم فوتبال است گفت: «من پرسپولیسی بودم، اما چند سال اخیر خیلی طرفدار این تیم نیستم. جالب است یک روز آقای فتحاللهزاده من را برای یک مراسم دعوت کردند. به محض اینکه به سالنی که مراسم در آن برگزار میشد وارد شدم همه فریاد زدند، «داود استقلالی خوش آمدی!» و من به اجبار در جمع استقلالیها چیزی نگفتم.»